الینا جون من از وقتی بدنیا اومدی مو زیاد داشتی موهای مشکی دوست داشتنی که یادگاری تو دلی بودن بود! تا مدتها دست به موهات نزده بودم فقط یه بار با کلی اسرار اطرافیان جلو ها و رو گوشت رو زدم اونم با مامان ملی زد! نمیدونم چهه حسی بود که خیلی موهای پشت سرتو دوست داشتیم به غیر من بابا هم همینطور ! خلاصه گرمای اینجا باعث شد که من و بابایی پا رو دلمون و دلخوشیمون (اخه واقعا بامزه بود اون 4 تا شوید )بزاریم و موهای دخترک و بزنیم ! دیروز تو حمام مامان قیچی رو گرفت و شروع کرد به کوتاه کردن ، بابا جونم چون طاقت نداشت مارو تنها گزاشت منم از فرصت استفاده کردم و موهای پشت و حسابی کوتاه کردم !البته خوب و بد و نمیدونم اخه دست اولمون بود ولی به نظرم که بد ن...