الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

الینا دخترمون

داریم میرسین اخر ماه نه!!

خدایا چقدر زود میگذره !! همینجور داره روزا می گذره و زردالوی من داره بزرگتر میشه !!میدونم خیلی دلم برای این روزا تنگ میشه !!وقتی بیداری اصلا گذر زمان و نمی فهمم ولی وقتی می خوابی تازه دلم برات تنگ می شه غصم می شه که داری زود زود بزرگ میشی !  سالم و موفق باشی همیشه ! تا عمر دارم تو همون زردالوی کوچولوی منی! الینا یه گوله اتیش شده این روزا اگه بشه یه ثانیه تنهاش گذاشت نمیشه ! دائم باید چشممون دنبالش باشه !! خیلی شانس اوردیم که خیلی اسباب اثاثیه نداریم والا معلوم نبود چی میشد! الینا شیطون بلا هنوز به خودش زحمت نمیده 4 دست و پا بره !!  خوب بلده جند قدمی هم میره ولی سریع خودشو میندازه!! از حرف زدنم خبری نیست عاشق دددددد گفتن !!...
31 خرداد 1392

موهام بالاخره کوتاه شد!

الینا جون من از وقتی بدنیا اومدی مو زیاد داشتی موهای مشکی دوست داشتنی که یادگاری تو دلی بودن بود! تا مدتها دست به موهات نزده بودم فقط یه بار با کلی اسرار اطرافیان جلو ها و رو گوشت رو زدم اونم با مامان ملی زد! نمیدونم چهه حسی بود که خیلی موهای پشت سرتو دوست داشتیم به غیر من بابا هم همینطور ! خلاصه گرمای اینجا باعث شد که من و بابایی پا رو دلمون و دلخوشیمون (اخه واقعا بامزه بود اون 4 تا شوید )بزاریم و موهای دخترک و بزنیم ! دیروز تو حمام مامان قیچی رو گرفت و شروع کرد به کوتاه کردن ، بابا جونم چون طاقت نداشت مارو تنها گزاشت منم از فرصت استفاده کردم و موهای پشت و حسابی کوتاه کردم !البته خوب و بد و نمیدونم اخه دست اولمون بود ولی به نظرم که بد ن...
14 خرداد 1392

9 ماهگی شروع شد

خوب به سلامتی 8 ماهگی خانم خشگلمون تموم شد و دختر گلم وارد 9 ماه شد! الینا این روزا یه توپ انرژی شده ! هم چین از من و باباش انرژی میبره که گاهی دوتایی از خستگی نا هیچ کاری رو نداریم ! الینا جون از 7.5 ماهگی وایستادنو تمرین می کنه از هر جای دستی برای وایسادن استفاده می کنه! من و بابا کلن برات یه سرعت گیر گوشتی هستیم دوست داری از ما رد بشی گاهی می بینی در عرض 5 دقیقه الینا چند دور از رو پامون رد شده و دوباره برگشته ! وقتایی که وایسادیم به پاهامون اویزون می شی دیگه خیلی سخت می شه تکون خوردن! موقع غذا خوردن مثل قبل خوب غذا نمی خوری و همش می خوای بازی کنی معمولا نصف غذا رو سر و کله ات هست به جای تو دلت! بابا حرص میخوره ولی من هنوز منت...
5 خرداد 1392

دو دندونه!

یک عالمه نوشته بودم بعد دستم خورد صفحه رو بستم و همش رفت الان دیگه حوصله ندارم بنویسم  بعدم شما هم بیدار شدی ! شما دومین دندون رو هم در اوردی! اینم دوستت زردک هست که خیلی دوسش داری و همه جای خونه رو بهش نشون میدی هر سوراخ سنبه ای هم با هم میرید!       ...
25 ارديبهشت 1392

sweet candy

I relief my pain ;Whenever  I put my head on your tiny shoulders you take my finger with your little hand  you look at my face by your naughty eyes I love your smile with one teeth in your mouth you take a nap on my hug and I imagine you when you become lady I love your smile when you look at my tear you find this some kind of game I really excited when see your progress to hang my skirt to stand up  sweetie I love you so much  thank god for my little angel with hidden wings     ...
17 ارديبهشت 1392

الینا چی می خوره؟

این روزا همه سراغ غذا خوردنتو از ما می گیرن! من برات مدلای مختلف غذا رو میزارم بعضی رو میخوری بعضی رو خیلی خوشت نمیاد !! برنج ، گوشت ، عدس ، ماش ، ورمیشل ، مرغ ، سیب زمینی ، هویج و گاهی کدو و سبزیجات . جدیدا ماست هم بهت میدیم خیلی از مزش خوشت نمیاد ولی حتما عادت می کنی! از میوه ها هم سیب و موز ، هویج .دیروز که بابا داشت پاپایا میخورد به شما داد و شما خوشت اومد برعکس من! کره هم بهت میدم زرده تخم مرغ هم همینطور  !! سرلاکم میدم صبح ها میخوری !! اینجا خیلی غذا هست که برای نی نی هاست هنوز وقت نکردم سر فرصت برم ببینم چی دارن! امسال اولین سالی بود که من روز مادر داشتم !!خدایا شکرت بخاطر این رحمت و نعمت خونمون !!   این...
12 ارديبهشت 1392

الینا و ارامش

خوب بعد یه دوره سخت انگاری دختر کوچولوی ما یه کم اروم شده !!خداروشکر!! دختری ارامش پیدا کرده یه وقتا یه مدت طولانی با یه چیز کوچولو سرش گرم میشه !امروز در کمال ناباوری تو جامپر خوابید اگه من زودتر نمیفهمیدم شاید همینطور ایستاده خوابش میبرد !!راستی این جامپری که از خاله افسون گرفتیم خیلی خوب ،تو تازگی انقدر توش بالا پایین میپری و بازی می کنی که من میتونم یه کم استراحت کنم!! عصرا با هم میریم تو محوطه یه کم می گردیم شما جدیدا داری ددری میشی وقتی در خونه باز میشه چشمات برق میزنه !!! شبا مشکل پیدا کردیم خیلی از خواب پامیشی این یه کم من و بابایی و کلافه کرده !    این روزا باید تو رو از هر سوراخ سنبه ای بکشیم بیرون!! راستی د...
3 ارديبهشت 1392